سفارش تبلیغ
صبا ویژن
از لغزش جوانمردان در گذرید که کسى از آنان نلغزید ، جز که دست خدایش برفرازید . [نهج البلاغه]
 

 
   

آتش - بسوز... این همه آتش سزای توست
 
خانه | ارتباط مدیریت |بازدید امروز:26
 

ایدین :: 83/12/29::  7:17 عصر

آن یار کـــزو خــانه ما جای پـــری بــود

سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود

دل گفت فرو کــــش کنم این شهر ببویش

بیچاره ندانســـــت که یارش ســفری بود

تنــها نه ز راز دل مـن پـــرده بر افتــــاد

تا بود فلـــک شــــیوه او پرده دری بــود

منــــظور خردمــــند آن ماه کـــــه او را

با حســــــن ادب شیوه صاحب نظری بود

از چنگ منــــش اختر بد مهــر به در برد

آری چه کنم دولـــــت دور قـــمری بــــود

عذری بنه ای دل کـــه تو درویــشی واورا

در مملکــت حســــــــن سر تــا جوری بود

اوقات خوش انروز که بی دوست به سر شد

باقی همه بی حاصـــــــلی و بیـــــخبری بـود

خوش بود لب آب و گــــل و سبزه  و نسرین

افسوس که ان گنــــج روان رهگـــــــذری بود

خود را بــش ای بـلبل از یان رشک که گل را

با باد صبا وقت سحـــــــــر جلــــــوه گری بود

هر گنج سعــــــــــادت کــه خدا داد به حافــــظ

از یمن دعــای شـــــــــب و ورد ســـحری بود


موضوعات یادداشت

ایدین :: 83/12/29::  6:54 عصر

ای صبا نکهتی از  خاک ره یار بیار

ببر اندوه دل و مژده دلدار بیار

نکته روح فزا از دهن دوست بگو

نامه خوش خبر از عالم اسرار بیار

به وفای تو که خاک ره آن یار عزیز

بی غباری که پدید آید از اغیار بیار

گردی از رهگذر دوست به کوری رقیب

بهر آسایش این دیده خونبار بیار

شکر آنرا که تو در عشرتی ای مرغ چمن

به اسیران قفس مژده گلزار بیار

روزگاریست که دل چهره مقصود ندید

ساقیا آن قدح آینه کردار بیار............

 


موضوعات یادداشت

ایدین :: 83/12/29::  6:52 عصر

امشب هزار چهره از این دل کشیده ام

یک چهره دل نشد همه باطل کشیده ام

درک مرا حقیقت پرواز برده بود

بالی شکسته ماند که بر گل کشیده ام

گر عاجزم ز باور خود وین فضای گنگ

پس روح نقص کیست که کامل کشیده ام

راز فصول ریزش باران نگاه توست

کش روی خاک تشنه حاصل کشیده ام

سیمای سایه بودی و عطر بنفشه زار

ناز تو مانده که مشکل کشیده ام

ای نقش تک سوار دل تیز پای من

هشدار من سمند تورا ول کشیده ام

با یاد چشمه ساز زده ام بر دل کویر

خطی به چشم حسرت و ساحل کشیده ام


موضوعات یادداشت

ایدین :: 83/12/28::  12:3 صبح

 

 

خاتون مشرقیم

سپید است و روشن و پاک

او افروز است

فروزان و ناب


موضوعات یادداشت

ایدین :: 83/12/27::  1:28 صبح

روزی خواهم آمد و پیامی خواهم آورد
در رگ ها نور خواهم ریخت
و صدا در داد ای سبدهاتان پر خواب سیب آوردم سیب سرخ خورشید
خواهم آمد گل یاسی به گدا خواهم داد
زن زیبای جذامی را گوشواری دیگر خواهم بخشید
کور را خواهم گفتم : چه تماشا دارد باغ
دوره گردی خواهم شد کوچه ها را خواهم گشت جار خواهم زد : آی شبنم شبنم شبنم
رهگذاری خواهد گفت : راستی را شب تاریکی است کهکشانی خواهم دادش
روی پل دخترکی بی پاست دب اکبر را بر گردن او خواهم آویخت
هر چه دشنام از لب خواهم برچید
هر چه دیوار از جا خواهم برکند
رهزنان را خواهم گفت : کاروانی آمد بارش لبخند
ابر را پاره خواهم کرد
من گره خواهم زد چشمان را با خورشید ‚ دل ها را با عشق سایه ها را با آب شاخه ها را با باد
و به هم خواهم پیوست خواب کودک را با زمزمه زنجره ها
بادبادک ها به هوا خواهم برد
گلدان ها آب خواهم داد
خواهم آمد پیش اسبان ‚ گاوان ‚ علف سبز نوازش خواهم ریخت
مادیانی تشنه سطل شبنم را خواهم آورد
خر فرتوتی در راه من مگس هایش را خواهم زد
خواهم آمد سر هر دیواری میخکی خواهم کاشت
پای هر پنجره ای شعری خواهم خواند
هر کلاغی را کاجی خواهم داد
مار را خواهم گفت : چه شکوهی دارد غوک
آشتی خواهم داد
آشنا خواهم کرد
راه خواهم رفت
نور خواهم خورد
دوست خواهم داشت


موضوعات یادداشت

ایدین :: 83/12/27::  1:26 صبح

در بستر تنهایی
شب تا به سحر بیدار مانده بود
و من، غرق رویای شیرین دوست داشتنها
با هم بودنها
آسمان دلم پر ستاره بود
ماه در کنارم آرمیده بود
به هر کجا که می نگریستم
روشنایی بود و نور
تلاءلو مهتاب
آه رویای قشنگ با تو بودن
در سپیده دم بیداری
شب آرام
در کنار بسترم خوابیده بود

موضوعات یادداشت

ایدین :: 83/12/27::  1:13 صبح

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید ، نتواند
که ره تاریک و لغزان است
وگر دست محبت سوی کسی یازی
به اکراه آورد دست از بغل بیرون
که سرما سخت سوزان است
نفس ، کز گرمگاه سینه می آید برون ، ابری شود تاریک
چو دیدار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاین است ، پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک ؟
مسیحای جوانمرد من ! ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... آی
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای
منم من ، میهمان هر شبت ، لولی وش مغموم
منم من ، سنگ تیپاخورده ی رنجور
منم ، دشنام پس آفرینش ، نغمه ی ناجور
نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در ، بگشای ، دلتنگم
حریفا ! میزبانا ! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد
تگرگی نیست ، مرگی نیست
صدایی گر شنیدی ، صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگزارم
حسابت را کنار جام بگذارم
چه می گویی که بیگه شد ، سحر شد ، بامداد آمد ؟
فریبت می دهد ، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست
حریفا ! گوش سرما برده است این ، یادگار سیلی سرد زمستان است
و قندیل سپهر تنگ میدان ، مرده یا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود ، پنهان است
حریفا ! رو چراغ باده را بفروز ، شب با روز یکسان است
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها در گریبان ، دستها پنهان
نفسها ابر ، دلها خسته و غمگین
درختان اسکلتهای بلور آجین
زمین دلمرده ، سقف آسمان کوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است


موضوعات یادداشت

ایدین :: 83/12/27::  1:3 صبح

اگر نمی توانی بلوطی بر فراز تپه ای باشی

بوته ای در دامنه کوهی باش

ولی بهترین بوته ای باش که در کنار راه می روید

اگر نمی توانی درخت باشی بوته باش

 

اگر نمی توانی بوته ای باشی علف کوچکی باش

و چشم انداز کنار شاهراهی را شادمانه تر کن

اگر نمی توانی نهنگ باشی فقط یک ماهی کوچک باش

ولی بازیگوش ترین ماهی دریاچه!

 

همه ما را که نادا نمی کنند ملوان هم می توان بود

در این دنیا برای همه ما کاری هست

کارهای بزرگ و کارهای کمی کوچک تر

و آن چه که وظیفه ماست چندان دور از دسترس نیست

اگر نمی توانی شاهراه باشی کوره راه باش

اگر نمی توانی خورشید بای ستاره باش

با بردن و باختن اندازه ات نمی گیرند

هر آن چه که هستی بهترینش باش


موضوعات یادداشت

ایدین :: 83/12/27::  12:53 صبح

قاصدک هان چه خبر آوردی ؟

از کجا وز که خبر آوردی ؟

خوش خبر باشی  اما اما

گرد بام و در من

بی ثمر می گردی .

انتظار خبری نیست مرا

نه ز یاری نه ز دیار و دیاری – باری

برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس ،

برو آنجا که ترا منتظرند .

قاصدک !

در دل من ، همه کورند و کرند .

دست بردار از این در وطن خویش غریب .

قاصدک تجربه های همه تلخ

با دلم می گوید

که دروغی تو دروغ.

که فریبی تو فریب .

قاصدک  ! هان ولی ،... آخر ... ای وای !

راستی آیا رفتی با باد ؟

با توام ، آی کجا رفتی ؟ ...آی!

راستی آیا جائی خبری هست هنوز ؟

مانده خاکستر گرمی ، جایی ؟

در اجاقی ـ طمع شعله نمی بندم ـ خردک شرری هست هنوز ؟

قاصدک !

ابرهای همه عالم شب و روز

در دلم می گریند .

***

زمستان

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت ،

سرها در گریبان است .

کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را .

نگه جز پیش پا ر ادید ، نتواند

که ره تاریک و لغزان است .

و گر دست محبت سوی کس یازی

به اکراه آورد دست از بغل بیرون

که سرما سخت سوزان است .

نفس کز گرمگاه سینه می آید برون ، ابری شود تاریک .

چو دیوار ایستد در پیش چشمانت .

نفس کاین است ، پس دیگر چه داری چشم

زچشم دوستان دور یا نزدیک ؟

مسیحای جوانمرد من ! ای ترسای پیر پیرهن چرکین !

هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... آی ...

دمت گرم وسرت خوش باد !

سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای !

منم من میهمان هر شبت ، لولی وش مغموم

منم من سنگ تیپا خورده رنجور

منم ، دشنام پست آفرینش ، نغمه ناجور .

نه از رومم نه ز زنگم ، همان بی رنگ بی رنگم

بیا بگشای در ، بگشای دلتنگم .

حریفا ! میزبانا ! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد .

تگرگی نسیت ! مرگی نیست !

صدایی گر شنیدی صحبت سرما و دندان است .

من امشب آمدستم وام بگذارم .

حسابت را کنار جام بگذارم .

چه می گویی که بیگه شد ، سحر شد ، بامداد آمد ؟

فریبت می دهد ، بر آسمان این سرخی بعد سحر گه نیست .

حریفا ! گوش سرما برده است این ، یادگار سیلی سرد زمستان است .

حریفا ! رو چراغ باده را افروز ، شب با روز یکسان است .

سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت .

هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها در گریبان ، دست ها پنهان

نفس ها ابر ،‌دل ها خسته و غمگین

درختان اسکلت های بلور آجین

زمین دلمرده ، سقف آسمان کوتاه ،

زمستان است .


موضوعات یادداشت

ایدین :: 83/12/26::  5:39 صبح

سیب ارزانی خودتان...یار می خواهم


موضوعات یادداشت
<      1   2   3      >

::موضوعات وبلاگ::
::تعداد کل بازدیدها::

31924

::آشنایی بیشتر::

درباره صاحب وبلاگ

::جستجوی وبلاگ::
 :جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

::لوگوی من::
آتش - بسوز... این همه آتش سزای توست
::لوگوی دوستان::































::لینک دوستان::
آتش عشق
موازی
عاشق
سرزمین کتاب
خورشید خانم
قاصدک
پایگاه ادبی خزه
گلناز
سخن
واژه
کلاغ
دوات
ادبکده
دانلود موسیقی
شاعرانه ی دختر خاکی
ایران کلیپ
کلیپ پارت
انجمن نمایش عروسکی داول
معلم
فال حافظ
ایران فال
::آوای آشنا::
::نوای سوختن::
::اشتراک::
 
::وضعیت من در یاهو::
::آرشیو::
::طراح قالب::