من! غمناک ترین مهارت تاریک! من!
وای
تا هراس باور کند که ساکن نیست
زمین تکه تکه می گردد
تا فقر باور کند
که د ر هر جزیره سفره ای دارد
زمین تکه تکه می گردد
این کودک است
یا سرگیجه ای غریب؟
بچه!
چه یاد گرفته ای؟
اگر سایه ام بر گندمزار می گردد
یا بر مرداب
به این نتیجه ی غمناک رسیده ام
که
نه من بر گردِ خورشید می چرخم
و نه مادرم.
این که بر گردِ خورشید می چرخد
زمین نیست
جنایت است.
تا دایره های زیبا فراهم شود
سنگی را بر آب پرتاب می کنم.
من هیچ مهارتی ندارم
گنجشک بر شاخ گردباد
چه شرح حالی داشت؟