سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن که نخست دست به ستم گشاید فردا پشت دست خاید . [نهج البلاغه]
 

 
   

بسوز... این همه آتش سزای توست
 
خانه | ارتباط مدیریت |بازدید امروز:6
 

ایدین :: 84/2/7::  1:55 صبح

بگذار آسمان ، آنگونه که هست

در جذبه دو چشم تو، خود را بگسترد

بگذار تا که ماه ، حتی به زیر ابر ، در این سیاه شب

آرامشی به قلب سپید تو‌آورد

شاید کمی گذشت ، شاید تبسم در چشم روزگار ، شاید که مشق صبر

تکلیف رزگار نه چندان به کام ماست

بگذار زیر و بم این زمین سخت ، با پای خسته تو ،‌‌ گفتگو کند

تا‌ "هو" توان به خاطر آینه هدیه داد ، دیگر چه جای آه

شاید قبول جهان ، آن چنان که هست آغاز زندگی است

آنجا که واژه ها ، به هیاهو نشسته اند

شاید که شاخه گلی از سکوت ناب ،‌ آواز زندگی ست

بگذار اگر فاصله ای هست بین ما تا روز ماندگاری دیوار سرد قهر،

یک پنجره ، برای دیدن هم هدیه آوریم

بگذار ، پیکر تب دار روزگار ، در برکه ی گذشت ، پاشویه ای کند

آنجا که ناتوان کلام خسته ، به فریاد می رسد

دیگرسکوت نقطه ی پایان گفتگوست

گاهی تحمل خاری درون دست

شیرین تر ازلطافت گل های زندگی است

بگذار تا به دشت جدایی در این زمان ، بارانی از طراوت بخشش ، سفر کند

بذری به دشت مهربانی هم هدیه آوریم ، و آنگه بغل بغل تبسم تازه درو کنیم

وقتی که شرم ، می چکد از چشم خیس دوست

چشمان پرسش خود را تو بسته دار

لبخند مهربان تو در چشم شرمناک

یعنی بیا ، دوباره تو را دوست دارمت

شاید که سلام آغاز گفت گوست
شاید ، برای رسیدن به شهر عشق

این اولین قدم

از خود گذشتن است


موضوعات یادداشت

::موضوعات وبلاگ::
::تعداد کل بازدیدها::

31904

::آشنایی بیشتر::

درباره صاحب وبلاگ

::جستجوی وبلاگ::
 :جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

::لوگوی من::
بسوز... این همه آتش سزای توست
::لوگوی دوستان::































::لینک دوستان::
آتش عشق
موازی
عاشق
سرزمین کتاب
خورشید خانم
قاصدک
پایگاه ادبی خزه
گلناز
سخن
واژه
کلاغ
دوات
ادبکده
دانلود موسیقی
شاعرانه ی دختر خاکی
ایران کلیپ
کلیپ پارت
انجمن نمایش عروسکی داول
معلم
فال حافظ
ایران فال
::آوای آشنا::
::نوای سوختن::
::اشتراک::
 
::وضعیت من در یاهو::
::آرشیو::
::طراح قالب::