سفارش تبلیغ
صبا ویژن
پایمرد ، خواهنده را همچون پر است . [نهج البلاغه]
 

 
   

قصه عشق شب و روز - بسوز... این همه آتش سزای توست
 
خانه | ارتباط مدیریت |بازدید امروز:350
 

ایدین :: 84/1/8::  2:36 صبح

ننه خورشید یه پسر داشت ‚ کاکلش رنگ طلا بود
چشماش از پولک آبی ‚ حنجره ش پر از صدا بود
 ننه شب یه دخترک داشت پوستش از حریر مهتاب
تو چشاش صد تا ستاره گیسش از ابریشم ناب
دنبال دختر شب بود ‚ پسر عاشق خورشید
اما تو گردش تقویم ‚ اون رو یک لحظه نمی دید
گاهی می زد زیر آواز وقتی تنها می موندش
رو به تاریکی جاده با چشای باز می خوندش
هر جای قصه که باشی ‚ دلم از تو دور نمیشه
 تنها جای امن دیدار وعده گاه گرگ و میشه
دختر شب قصه هاش رو تو دل خودش می خونه
تا سپیده گوش بهزنگ صدای پس می مونه
 ننه شب می گه صدای دخترش یه جرم زشته
همیشه قصه ی نور رو دستای سایه نوشته
اما عمر قفل و زنجیر ‚ از قدیما بی دوومه
وقتی دخترک بخونه ‚ کار تاریکی تمومه
صداش رو به گوش خورشید می رسونه ! می روسنه
می خونه : مرد طلایی !‌ دلم از تو دور نمیشه
 همه ی عمر من و تو بعد از این تو گرگ و میشه


موضوعات یادداشت

::موضوعات وبلاگ::
::تعداد کل بازدیدها::

33220

::آشنایی بیشتر::

درباره صاحب وبلاگ

::جستجوی وبلاگ::
 :جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

::لوگوی من::
قصه عشق شب و روز - بسوز... این همه آتش سزای توست
::لوگوی دوستان::































::لینک دوستان::
آتش عشق
موازی
عاشق
سرزمین کتاب
خورشید خانم
قاصدک
پایگاه ادبی خزه
گلناز
سخن
واژه
کلاغ
دوات
ادبکده
دانلود موسیقی
شاعرانه ی دختر خاکی
ایران کلیپ
کلیپ پارت
انجمن نمایش عروسکی داول
معلم
فال حافظ
ایران فال
::آوای آشنا::
::نوای سوختن::
::اشتراک::
 
::وضعیت من در یاهو::
::آرشیو::
::طراح قالب::