سفارش تبلیغ
صبا ویژن
نیکو نیست خاموشى آنجا که سخن گفتن باید ، چنانکه نیکو نیست گفتن که نادانسته آید . [نهج البلاغه]
 

 
   

شکلات - بسوز... این همه آتش سزای توست
 
خانه | ارتباط مدیریت |بازدید امروز:671
 

ایدین :: 84/1/8::  3:2 صبح

با یه شکلات شروع شد
من یه شکلات گذاشتم تو دستش اونم یه شکلات گذاشت تو دست من
من بچه بودم اونم بچه بود
سرمو بالا کردم سرشو بالا کرد
دید که منو میشناسه
خندیدم
گفت دوستیم؟
گفتم دوسته دوست
گفت تا کجا؟
گفتم دوستی که تا نداره
گفت تا مرگ
خندیدم و گفتم من که گفتم تا نداره
گفت باشه تا پس از مرگ
گفتم نه نه نه نه   تاااااااا نداره
گفت قبول تا اونجا که همه دوباره زنده بشن یعنی زندگی پس از مرگ بازم با هم دوستیم؟  تا بهشت تا جهنم تا هر جا که باشه منو تو با هم دوستیم؟
خندیدم گفتم تو براش تا هر جا که دلت میخواد یه تا بزار اصلا یه تا بکش از سر این دنیا تا اون دنیا اما من اصلا براش تا نمی زارم
نگام کرد نگاش کردم
باور نمیکرد
می دونستم اون میخواس حتما دوستیمون تا داشته باشه
دوستی بدون تا رو نمی فهمید


گف بیا برا دوستیمون یه نشونه بزاریم
گفتم باشه تو بزار
گفت شکلات
هر بار که همدیگرو می بینیم یه شکلات مال تو یکی مال من باشه؟
گفتم باشه
من باید یه شکلات میزاشتم تو دستش اونم یه شکلات تو دست من
باز همدیگرو نگاه می کردیم
عین یه دوست
دوسته دوست
من همه ی شکلاتامو باز می کردم می زاشتم تو دهنم و تند و تند می مکیدم
میگفت شکموووووو  تو دوست شکموی منی
و شکلاتشو می زاشت تو یه صندوقچه ی کوچولوی قشنگ
می گفتم بوخوررررررررش
می گفت تموم میشه میخوام تموم نشه  برای همیشه بمونه
صندوقش پر از شکلات شد  هیچ کدومشو نمیخورد
من همشو خورده بودم
گفتم اگه یه روز شکلاتاتو مورچه ها بوخورن یا کرمها اونوقت چی کار می کنی؟
گفت مواظبشون هسسستم
می گفت میخوام نگهشون دارم تا موقعی که دوست هستیم
و من شکلاتامو میزاشتم تو دهنمو می گفتم نه نه نه
تا نه
دوستی که تا نداره

 

1 سال  2 سال   4 سال   7 سال  10 سال  20 سالش شده
اون بزرگ شده منم بزرگ شدم
من همه ی شکلاتامو خوردم  اون همه ی شکلاتاشو نگه داشت
اون آمده امشب تا خداحافظی کنه
می خواد بره  بره اون دور دورا
می گه می رم اما زود بر میگردم
من که میدونم می ره و بر نمی گرده
یادش رفت شکلاتشو بیاره
من که یادم نرفته
یه شکلات گذاشتم کف دستش گفتم این برای خوردنه یه شکلاتم گذاشتم کف اون یکی دستش اینم آخرین شکلات برای صندوق کوچیکت
یادش رفته بود که صندوقی داره برای شکلاتاش
هر دو تا رو خورد
خندیدم
می دونستم دوستی من تا نداره
می دونستم دوستی اون تا داره
مثل همیشه
خوب شد همه ی شکلاتامو خوردم اما اون هیچ کدومشونو نخورد
حالا با یه صندوق پر از شکلاتای نخورده چه میکنه!


موضوعات یادداشت

::موضوعات وبلاگ::
::تعداد کل بازدیدها::

32569

::آشنایی بیشتر::

درباره صاحب وبلاگ

::جستجوی وبلاگ::
 :جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

::لوگوی من::
شکلات - بسوز... این همه آتش سزای توست
::لوگوی دوستان::































::لینک دوستان::
آتش عشق
موازی
عاشق
سرزمین کتاب
خورشید خانم
قاصدک
پایگاه ادبی خزه
گلناز
سخن
واژه
کلاغ
دوات
ادبکده
دانلود موسیقی
شاعرانه ی دختر خاکی
ایران کلیپ
کلیپ پارت
انجمن نمایش عروسکی داول
معلم
فال حافظ
ایران فال
::آوای آشنا::
::نوای سوختن::
::اشتراک::
 
::وضعیت من در یاهو::
::آرشیو::
::طراح قالب::