[ و از نوف بکالى روایت است که شبى امیر المؤمنین ( ع ) را دیدم از بستر خود برون آمده نگاهى به ستارگان انداخت و فرمود : نوف خفته‏اى یا دیده‏ات باز است ؟ گفتم دیده‏ام باز است . فرمود : ] نوف خوشا آنان که دل از این جهان گسستند و بدان جهان بستند . آنان مردمى‏اند که زمین را گستردنى خود گرفته‏اند و خاک آن را بستر . و آب آن را طیب . قرآن را به جانشان بسته دارند و دعا را ورد زبان . چون مسیح دنیا را از خود دور ساخته‏اند و نگاهى بدان نینداخته . نوف داود ( ع ) در چنین ساعت از شب برون شد و گفت این ساعتى است که بنده‏اى در آن دعا نکند جز که از او پذیرفته شود ، مگر آن که باج ستاند ، یا گزارش کار مردمان را به حاکم رساند ، یا خدمتگزار داروغه باشد ، یا عرطبه طنبور نوازد ، یا دارنده کوبه باشد و آن طبل است . [ و گفته‏اند عرطبه ، طبل است و کوبه ، طنبور . ] [نهج البلاغه]
 

 
   

چه غم - بسوز... این همه آتش سزای توست
 
خانه | ارتباط مدیریت |بازدید امروز:17
 

ایدین :: 84/1/23::  10:56 صبح

ازهمان روز ازل،آب گذشـت از سر من

چه غم ار باد برد خرمن خاکسـتر من

 

من به این خواستن و باختنم ساخته ام

بیخودی پا مکش ای حوصله از باور من

 

اولین بارِ دلم نیست که افتاده به خاک

شرمساراست زمین از دل خاکی تر من

 

گر خوشیهای مرا دوست به بیداد گرفت

بعد از این دربدری دلخوشـی دیگر من

 

گله ای نیست اگر عاقبـتم مرگ شود؛

آخرین سهم من وخاطر غـم پرور من

 

هرگز ازخیره سری دست نخواهم برداشت!

مشو بی فایده ای عشق ! ملامتگر مـن


موضوعات یادداشت

::موضوعات وبلاگ::
::تعداد کل بازدیدها::

33888

::آشنایی بیشتر::

درباره صاحب وبلاگ

::جستجوی وبلاگ::
 :جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

::لوگوی من::
چه غم - بسوز... این همه آتش سزای توست
::لوگوی دوستان::































::لینک دوستان::
آتش عشق
موازی
عاشق
سرزمین کتاب
خورشید خانم
قاصدک
پایگاه ادبی خزه
گلناز
سخن
واژه
کلاغ
دوات
ادبکده
دانلود موسیقی
شاعرانه ی دختر خاکی
ایران کلیپ
کلیپ پارت
انجمن نمایش عروسکی داول
معلم
فال حافظ
ایران فال
::آوای آشنا::
::نوای سوختن::
::اشتراک::
 
::وضعیت من در یاهو::
::آرشیو::
::طراح قالب::