اصلاً همین دستهای ما
همین هوای دم کرده
و غروب یک روز تعطیل
این در را باز کرد
تا همگی به پشتبام بدویم
و دعا کنیم
که ای کاش ماه همیشه ماه بماند
و بعد که به خانه برگشتیم
صورتمان هزارسال پیرتر شده بود
و گمان کردیم حتماً کسی
در آن عکس یادگاری دست برده است
که چشمهای ما
مثل دو لکهی سفید
به سمت آسمان خیره مانده
اما نه!
ما همیشه شکل دیگری از خودمان بودهایم
مثل همین خیابانها
که مثلاً شکل دیگری از دستهای ما هستند
و از هر طرف که میروند نمیرسند
و اینکه ما دیرتر از موعد مقرر
به این نتیجهی قطعی رسیدهایم
که ما شکل دیگری از خودمان هستیم
دروغی در کار نیست
و اصلاً جای تعجب ندارد
عجیب شکل دستهای من و توست
که میان این همه در بسته
مثل کلیدی کج
به گردنمان آویزان مانده است
حالا خوب به آینه نگاه کن
این چهرهی خط خطی...
نه! اشتباه نمیکنی
خود خود خودت هستی