سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دروغ نگفتم و دروغ نشنودم ، و گمراه نشدم و کسى را گمراه ننمودم . [نهج البلاغه]
 

 
   

زمستان 1383 - بسوز... این همه آتش سزای توست
 
خانه | ارتباط مدیریت |بازدید امروز:0
 

ایدین :: 83/12/23::  4:11 صبح

دست از مس وجود...
زمانه از ورق گل...

باغی که سرو داشت برای تو
و سیب داشت برای من
اینکه بجای آنها
یک داربست انگور

و ، ما میان تردیدیم
که ، خوشه ، خوشه، امروز

با
جرعه ، جرعه، فردا
*
هی!
وقتی که می شود همه حرفی گفت
پس ، ای رفیق
یک نقطه پای آنچه که می گفتی
و دیگر ، هیچ


موضوعات یادداشت

ایدین :: 83/12/23::  3:45 صبح

 

        … wondering what he sees in you
        … that special name he calls you
        … finding out what makes him laugh
        … the warmth of his smile
        … counting the days without him
        … heart breaking, without that special person
        … wondering why he chose you
        … not looking too hard at his fault
        … willing him toying you


موضوعات یادداشت

ایدین :: 83/12/23::  3:43 صبح

موضوعات یادداشت

ایدین :: 83/12/23::  2:53 صبح

اصلاً همین دست‌های ما
همین هوای دم کرده
و غروب یک روز تعطیل
این در را باز کرد
تا همگی به پشت‌بام بدویم
و دعا کنیم
که ای کاش ماه همیشه ماه بماند
و بعد که به خانه برگشتیم
صورتمان هزارسال پیرتر شده بود
و گمان کردیم حتماً کسی
در آن عکس یادگاری دست برده است
که چشم‌های ما
مثل دو لکه‌ی سفید
به سمت آسمان خیره مانده
اما نه!
ما همیشه شکل دیگری از خودمان بوده‌ایم
مثل همین خیابان‌ها
که مثلاً شکل دیگری از دست‌های ما هستند
و از هر طرف که می‌روند نمی‌رسند
و اینکه ما دیرتر از موعد مقرر
به این نتیجه‌ی قطعی رسیده‌ایم
که ما شکل دیگری از خودمان هستیم
دروغی در کار نیست
و اصلاً جای تعجب ندارد
عجیب شکل دست‌های من و توست
که میان این همه در بسته
مثل کلیدی کج
به گردن‌مان آویزان مانده است

حالا خوب به آینه نگاه کن
این چهره‌ی خط خطی...
نه! اشتباه نمی‌کنی
خود خود خودت هستی


موضوعات یادداشت

ایدین :: 83/12/22::  7:36 عصر

عشق آن روزها خاکستری نبود

    راه راه مایل به بی رنگی هم نه

عشق آن روز ها هنوز دریایی بود

آبی آبی

 بهتر  بگویم هنوز آسمانی بود

چرا که دریا ، فرستاده زمینی آسمان است

و عشق را با زمین چه کار

عشق آسمانی بود

عشق آن روز ها نهان در چادری بود گلدار !

 

آری عشق آن روز ها دایره محبت بود مرکز آن

 مهر و شعاعش ، به بلندای از اینجا ! تا آسمان   

که ماوایش بود

اما عشق  این روز ها

بیضی شده

عشق  !!!  این روز ها بینیش را عمل کرده...

 


موضوعات یادداشت

ایدین :: 83/12/22::  7:31 عصر

تو هرگز از آن من نخواهی بود

 

و به همین خاطر برای همیشه تو را خواهم داشت ... 


موضوعات یادداشت

ایدین :: 83/12/22::  7:29 عصر

نمی دانم در جوابت چه بگویم

فقط یادم می آید  

عاشقی  را میشناسم که

 در جواب همه خواهش های این تنها سکوت می کرد

و می گفت  سکوت همیشه مظروف بزرگی  است

مگر نه اینکه مهر تمام هستی (س) برای قبول بزرگترین

عشقش (ع) فقط سکوت کرد   

و  راه عشق را در همان کوچه تنگ جستجو می کرد

و چه خوب یافت 


موضوعات یادداشت

ایدین :: 83/12/22::  7:24 عصر

 

خیلی وقت است که کبوتران مبتلای زمین اند !

شوق آسمانی شان را بام دزدیده ـ دانه می چینند ، آب می نوشند .

و دیگر شوق پرواز ، در بالهایشان رنگ کهنگی گرفته است

آن ها حتی مثل قدیم با هم دوست نیستند

 و هر کس برآن است که بیشتر دانه برچیند

فصل ها می گذشت و کبوتران روز به روز

 در دل آسمان پر نمی گرفتند و به زمین مبتلا تر می شدند .

کبوتران میراث داران گذشته خود بودند . که میراثشان ( آسمان آبی ) را

دانه و دام دزدیده است

از گذشته های دور آسمان این آبی بی کران این پیر جاوید،

در قلب خود همیشه کبوتران سفید بال داشت .

آسمان عاشق کبوتران مهاجر بوده ،

پر بوده

ز سفیدها

ز سیاه ها

پر بوده ز هر رنگی و خالی از هر رنگ .

که هر رنگی خوب است غیر از دورنگی

و آسمان این را خوب فهمید .

کبوتران از دیر باز مبتلای آسمان بوند

نه نه

بلکه هر درد را به جان می خریدند . تا آسمانی شوند

حتی اگر شکار گرسنه های آسمان می شدند ، که هیچ آسمانی نبودند

کبوتر نشانه آسمان بود .

نماد پاکی ها ، نماد آنان که دلداده ی بیکران اند

حتی نماد عشق .

هنوز در خاطر آسمان مانده است که کبوتران چگونه بوده اند .

و آسمان هنوز آبی است

آبی آبی . اما

این کبوتران اند که از یاد برده اند آن همه مهربانی را

و هیچ یادشان نیست که چگونه بوده اند و اکنون چه گشته اند

حق دارند ، جاذبه زمین زیاد است

همه سقوط می کنیم .

!!!

و هر چه بزرگتر سقوط محکم تر.

اصلا دلم نمی خواهد بگویم (( چرا دوباره پر نگیریم )).

ونیز ((دل بی کران گرفته است )); پیر شده، ز کبوتران دلگیر است .

اما ... آسمان بی کران با کبوتر ها زیباتر بود .

آسمان با سفیدی رنگ کبوتر ها روشن تر بود   اینقدر تیره نبود

کبوتر ها به آسمان هم بی مهری کردند

آسمان رنگش این نبود که اکنون است ـ تیره تر شده ، شبها تاریکتر از

 همیشه و بی فروغ تر .

روزها پر ز درد و ناله و نفرین

کبوتران را غفلتی عظیم گرفته است .

کبوتران به زمین نشستند و آسمان به عزا نشست .

و در آسمان همه آسمانی ها را دلگیر کرده است.

ماه دشت ، از حزن آسمان و آبیش خون است

لک های ماه را نمی بینید . پر از درد است .

هر شب تکه ای از این درد به آسمان نمایان می شود و تازه شب چهارده ام همه حزنش پدیدار می شود

و خورشید کهنسال ترین آسمان زمینیان را ، خشم گرفته است .

هر روز به جای نعمت ، نغمت زنورش بر نوادگان زمینی آدم فرو می ریزد . و

 زمین مسافرانش را که ز آسمان بودند زمینی کرده است .

آه . آه زبانم لال نکند کبوتران آسمان را از یاد برده باشند

نمی دانم !...

شاید شوق دانه و لانه و کاشانه دلش را برده

اما کبوتر پرواز را هیچوقت از یاد نمی برد .


موضوعات یادداشت

ایدین :: 83/12/22::  5:18 صبح

 

از سکوت خاکستری

پر می کشم

به سرزمین طلوع

آنجا که همیشه

متورم می شود

نوک سینه ی کوهش

از داغ خورشید

و ابر خجالتی

رها می کند تنش را

در آغوش باد

آنجا

که های و هوی آدم ها

موسیقی زمان است

آنجا که دوستی

تعارف می شود

و خیال های سرد

نفس می کشند پشت نر ده ها

آنجا که هنوز

سیاهی از رنگ آبستن است

و کلاغ

آن گونه طبیعت را فریاد می زند

که من لمس اوج را

ای کاش

بالای آن کوه

روسریم را  

به باد بدهم

تا ببوسد گونه هایم

نارنجی نور را...



موضوعات یادداشت
   1   2      >

::موضوعات وبلاگ::
::تعداد کل بازدیدها::

31755

::آشنایی بیشتر::

درباره صاحب وبلاگ

::جستجوی وبلاگ::
 :جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

::لوگوی من::
زمستان 1383 - بسوز... این همه آتش سزای توست
::لوگوی دوستان::































::لینک دوستان::
آتش عشق
موازی
عاشق
سرزمین کتاب
خورشید خانم
قاصدک
پایگاه ادبی خزه
گلناز
سخن
واژه
کلاغ
دوات
ادبکده
دانلود موسیقی
شاعرانه ی دختر خاکی
ایران کلیپ
کلیپ پارت
انجمن نمایش عروسکی داول
معلم
فال حافظ
ایران فال
::آوای آشنا::
::نوای سوختن::
::اشتراک::
 
::وضعیت من در یاهو::
::آرشیو::
::طراح قالب::